ذعر
نویسه گردانی:
ḎʽR
ذعر. [ذُ ] (ع اِ) ترس . خوف . بیم . خشیت . رعب . رهب . فزع . فرق . هراس . دهشت . وحشت : سبب ذعری که در صمیم دل او متمکن گشته و خیالی که بحواشی خاطر او متطرق شده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی مؤلف ص 155).
واژه های همانند
۱۱۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
ذعر. [ ذَ ] (ع مص ) ترسانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). تخویف . تهدید. بیم دادن .
ذعر. [ ذَ ع َ ] (ع اِمص ) سرگشتگی . تحیّر.
ذعر. [ ذُ ع َ ] (ع ص ) امر مخوف . چیزی که از آن ترسیده شود.
ذار. (پسوند) مانند دار،مزید مؤخر بعض امکنه است : وذار. ویذار. اسفیذار.
زعر. [ زَ / زَ ع َ ] (ع مص ) کم شدن و پراکنده گردیدن موی . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد): و زعرالریش کذلک ؛ ا...
زعر. [ زَ ] (ع مص ) گائیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ): زعر المراة زعراً (از باب فتح )؛ گایید آن زن را. (ناظم الاطباء).
زعر. [ زُ ] (ع ص ) ج ِ اَزعَر، تنک موی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به ازعر شود.
زعر. [ زَ / زَ ع ِ ] (ع ص ، اِ) تنک موی . || موی تنک و پریشان . || جای کم نبات . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ...
زعر. [ زَ ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از معجم البلدان ): شهرکی است از دیار قوم لوط به شام و اندر وی آبادانی اند...
ضار. [ ضارر ](ع ص ) زیانکار. ضرررساننده . (غیاث ) (آنندراج ). زیان دهنده . (مهذب الاسماء). زیان آور. مُضر. پرزیان . || نامی از نامهای خدای تعالی...