اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذعط

نویسه گردانی: ḎʽṬ
ذعط. [ ذَ ] (ع مص )سبک گلو بریدن کسی را یا عام ّ است . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
ذات البشام . [ تُل ْ ب َ ] (اِخ ) وادیئی است از بلاد هذیل : و حاولت النکوس بهم فضاقت علی ابراجها ذات البشام ۞ (از المرصع) (معجم البلدان یاق...
ذات الاصاد. [ تُل ْ اِ ] (اِخ ) موضعی است از سرزمین شَرّبة، ردهه و قلتی یعنی مغاکی در کوه که آب در وی گرد آید، به دیار عبس میان هضب القل...
ذات الاصبع. [ تُل ْ اِ ب َ ] (اِخ ) رضیمه ای است یعنی سنگهای برهم چیده ای است به دیار عرب . (المرصع). و صاحب تاج العروس گوید: رضیمه ای است...
ذات الاطباق . [ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) قسمتی از احشاء گوسفند و امثال آن که با شکمبه است و آن را قبه نیز نامند و فارسی زبانان آن را هزارخان...
ذات العراقی . [ تُل ْ ع ِ قی ی ] (ع اِ مرکب ) داهیة. آفت . بلا و سختی .
ذات العواسی . [ تُل ْ ع َ ] (اِخ ) کوهی است بنوجعفر را. (المرصع).
ذات العوایم . [ تُل ْ ع َ ی ِ ] (ع اِ مرکب ، ق مرکب ) ج ِ ذات العویم .
ذات العلندی . [ تُل ْ ع َ ل َ دا ] (اِخ ) نام موضعی است . راعی گوید : تحملن ّ حتی قلت لسن بوارحاًبذات العلندی حیث نام المفاخر.(معجم البلدان ...
ذات العشیرة. [ تُل ْ ع ُ ش َ رَ ] (اِخ ) یاقوت از ازهری روایت کند که ذات العشیرة موضعی باشد به صمان ، منسوب به عُشَرَةَ که بدانجا روید. و عُشر...
ذات الصفاح . [ تُص ْ ص ِ ] (اِخ ) موضعی است . (المرصع).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.