اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ذعف

نویسه گردانی: ḎʽF
ذعف . [ ذَ ] (ع مص ) زهر دادن . کسی را زهر خورانیدن . زهر در طعام کردن . سم دادن . مسموم کردن . دواخور کردن . چیزخور کردن .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست: نَئیز (اوستایی: نَئِزَ nae-za) لاواز (کردی: لاوازی) کلیبتا klibatã (سنسکریت) ناتوانی، سستی (پارسی دری)
ظاف . (ع اِ) ظؤف . موی گردن . || پوست گردن .
ضاف . [ فِن ْ ] (ع ص ) ثوب ٌ ضاف ؛ جامه ٔ کامل و تمام . (منتهی الارب ). ضافی . رجوع به ضافی شود.
ذأف . [ ذَءْ] (ع مص ) زود مردن . سرعت موت . || مردن .
زآف . [ زُ ](ع اِ) شتافتگی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم است به معنی اعجال . (از اقرب الموارد). || (ص ) موت زآف ؛ مرگ شتاب . (از اقرب ا...
زأف . [ زَءْف ْ ] (ع مص ) شتابانیدن کسی را. اعجال . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ظأف . [ ظَءْف ْ ] (ع مص ) راندن و دور کردن . طرد کردن .
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین این است: مرمن marman (سنسکریت) ****فانکو آدینات 09163657861
غش و ضعف . [ غ َش ْ ش ُ ض َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) بیهوشی و ناتوانی . غش مأخوذ از غشی عربی است . رجوع به غش و غشی شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.