ذل
نویسه گردانی:
ḎL
ذل . [ ذِل ل ] (ع اِ) روش . طور. طریقه . مجری . عادت . ج ، اذلال : امور اﷲ جاریة اذلالها (یا) علی اذلالها؛ ای مجاریها. و جاء علی اذلاله ؛ به روش و طور خویش آمد. دعه علی اذلاله ؛ او را بر حال خود بمان . || (ص ) اذلال ناس ؛ مردم کم پایه . (منتهی الارب ). || (اِ) ذِل ّ طریق ؛ میانه ٔ راه . || (اِمص ) نرمی . (مهذب الاسماء). || مهربانی . || (مص ) نرم و رام گردیدن . رام شدن . (زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). نرم شدن . || آسان شدن .
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ظل ا. [ ظِل ْ لُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) سایه ٔ خدا.صفتی است که شاهان را دهند و صاحب آنندراج گوید: و به اصطلاح پادشاه را گویند، چه سایه ٔ هر...
خط ظل . [ خ َطْ طِ ظِل ل ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) نزد ارباب هیئت خط واصل بین رأس مقیاس و رأس ظل باشد. (یادداشت بخط مؤلف ): قطر ظل ؛ خط ...
اله زل . [ اِ ل ِ زِ ] (اِخ ) ۞ نام دهستانی در هنو ۞ از کشور بلژیک که دارای 4400 تن سکنه است .
ابن ضل . [ اِ ن ُ ض ِل ل /ض ُل ل ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) بی نام . (مهذب الاسماء).- ضل بن ضل ؛گمنامی پسر0گمنامی .
ظل اله . [ ظِل ْ ل ُ اِ لاه ] (ع اِ مرکب ) هو الانسان الکامل المتحقّق بالحضرة الذاتیة. کذا فی اصطلاحات الصوفیة. (کشاف اصطلاحات الفنون ). و شا...
ظل حق . [ ظِل ْ ل ِ ح َق ق / ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از خلیفه و پادشاه باشد.
ظل خدا. [ ظِل ْ ل ِ خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ظل ّ حق . (برهان قاطع).
ظل اول . [ ظِل ْ ل ِ اَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) هو العقل الاول لأنّه اول عین ظهرت بنوره تعالی و قبلت صورة الکثرة التی هی شؤون ا...
اگر شخص هدایت تشریعی ( اولیه ) را نپذیرد و در گمراهی و کجروی خود باقی بماند، ضل الله شامل او میشود و خداوند او را به حال خود وا میگذارد ، چون ضلالت مت...
به کسر ز. زل باش: زود باش در گویش کازرونی(ع.ش)