ذماء
نویسه گردانی:
ḎMAʼ
ذماء. [ ذَ ] (ع اِ) قوت دل . || باقی جان در گلو بریده . باقی جان . (مهذب الاسماء). باقی جان در مذبوح . رمَق . تشنج مذبوح پس از ذبح : از سر ضرورت حقن دماء و صون ذماء به موادعت و مصالحت رسیده . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ طهران ص 416). به أراقت دماء و افاتت ذماء باک نداشتی . همان کتاب ص 369. و جوالیقی گوید: اصل این کلمه دمار فارسی باشد که به معنی بقیه ٔ نفس است .
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
زمع. [ زُ ] (ع ص ) ج ِ ازمع ۞ و زمعاء. (ناظم الاطباء).