راح
نویسه گردانی:
RʼḤ
راح . (ع اِ) نام نوایی است از موسیقی . رجوع به لغت نامه ذیل لغت آهنگ شود.
واژه های همانند
۱۸۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
[صفت، فارسی] سرگردان، آواره، درمانده. (احتمال دارد ریشۀ این اصطلاح وضعیتی باشد که زنی در راه فرزندش را به دنیا آورَد، چون در چنین وضعیتی همسر و خودش ب...
راه چهارم به مفهومی اشاره دارد که جورج ایوانویچ گورجیف برای توصیف برخوردش با تکامل بخشیدن به خود به کار میبرد. (۱) گورجیف بر این باور بود که روش او چ...
امروزه در مراکز شهر ها در جا هایی که آثار باستانی یا دیدنی وجود دارد خیابان هایی را "خودرو ممنوع" می کنند . با ایجاد آب نما و درختکاری ؛ محیطی برای ت...
راه مغان . [ هَِ م ُ ] (اِخ ) دروازه ٔ راه مغان . نام یکی از دروازه های بازار ربض بخارا در قدیم بوده است . رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 1...
راه نشینی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل راه نشین . || گدایی . نشستن در معابر سؤال را. نشستن بر سر راهها گدایی را. رجوع به راه نشین شود.
راه یافته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) کسی که راه اصلی و مستقیم را پیدا کرده باشد. || هدایت شده . || واصل . (فرهنگ فارسی معین ).
غلامه راه . [ غ ُ م َ ] (اِخ ) محتملاً ناحیه ای است در جنوب رستمدار. (ازترجمه ٔ مازندران و استرآباد تألیف رابینو ص 173).
قبای راه . [ ق َی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جامه ٔ راه که در اثنای سفر پوشند و چرک تاب میباشد. (آنندراج ) : ترا به خانه ٔ نیلوفری چه کار ای...
راه دادن . [ دَ ] (مص مرکب ) ره دادن . گذاردن که بگذرد. گذاشتن راه برای کسی تا بگذرد. (بهار عجم ) (آنندراج ) (ارمغان آصفی ) (ناظم الاطباء)....
راه رفتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) قدم زدن . قدم گشادن . قدم سنجیدن . قدم سودن . قدم کشیدن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 174). روی پا حرکت کردن ، خلا...