راحت رسان . [ ح َ رَ
/رِ ] (نف مرکب ) آسایش دهنده . (آنندراج )
: گر زخم یافته دلت از رنج بادیه
دیدار کعبه مرهم راحت رسان شده .
خاقانی .
بر سر رگهای بازوی رباب
نشتر راحت رسان آخر کجاست .
خاقانی .
دوست بود مرهم راحت رسان
گرنه رها کن سخن ناکسان .
نظامی .