راحت رساندن . [ ح َ رَ
/ رِ دَ ] (مص مرکب ) آسوده کردن . شاد کردن . (آنندراج ). آسایش دادن
: گرم راحت رسانی ور گزایی
محبت بر محبت می فزایی .
سعدی (بدایع).
راحت از مال وی بخلق رسان
تا همه عمر و دولتش خواهند.
سعدی .
پسر را نکو دار و راحت رسان
که چشمش نماند بدست کسان .
سعدی (بوستان ).
چو مردان ببر رنج و راحت رسان
مخنث خورد دسترنج کسان .
سعدی (بوستان ).
خور و پوش و بخشای و راحت رسان
نگه می چه داری ز بهر کسان .
سعدی (بوستان ).
حکما گفته اند هر که را رنجی بدل رسانیدی اگر در عقب آن صد راحت برسانی ایمن مباش . (گلستان ).