راز
نویسه گردانی:
RʼZ
راز. (اِخ ) میرزا ابوالقاسم بن میرزا عبدالنبی حسینی شیرازی در اعیان الشیعة آرد: عالم فاضل و حکیم متکلم عارف شاعر ماهر امامی المذهب بوده و به راز تخلص مینمود و قصیده ای در مدح حضرت ولی عصر عجل اﷲ فرجه گفته است . نگارنده گوید که راز با رضاقلی خان هدایت متوفی در 1287 هَ . ق . معاصر بود و هدایت در کتاب ریاض العارفین خود که در 1260 هَ . ق .تألیف کرده گوید: راز از اکابر صوفیه و مفاخر سلسله ٔ ذهبیه و به علو درجات معروف و با صفات حمیده موصوف و با اینکه هنوز در عنفوان جوانی است علامات پیری از ناصیه ٔ حالش پیداست و در نعت حضرت ولی عصر گوید:
ای تو ظاهر به کسوت اطوار
وی تو پنهان ز رؤیت ابصار
ای وجود تو اولین جنبش
ای ظهور تو آخرین اطوار.
تا آنجا که گوید:
تا بکی با خمول جفت و قرین
تا بکی با خفا مصاحب و یار
جلوه ده مهر رخ ز عالم غیب
بین جهان را ز کفرچون شب تار
همه دجّال فعل و مهدی شکل
همه ایمان نما و کفرشعار.
زمان وفات او بدست نیامد. (ریحانة الادب ج 2 ص 59).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
راذ. (اِ) از نامهایی که هندیان در تعبیر از صورت ارض بکار میبرند. (تحقیق ماللهند ص 114).
رعظ. [ رَ ع ِ ] (ع ص ) تیری که سوراخ آن را شکسته باشند جهت پیکان گذاشتن . (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
رعظ. [ رَ ] (ع مص ) سوراخ ساختن تیر را که در آن پیکان نهند و اصلاح کردن آن را. (از آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطبا...
رعظ. [ رَ ع َ ] (ع مص ) شکستن رعظ تیر را. (ناظم الاطباء). شکستن سوراخ تیر که پیکان در وی کنند. (منتهی الارب ).
رعظ. [ رُ ] (ع اِ) جای درنشاندن پیکان تیر که بالای آن پی پیچند. ج ، اَرعِاظ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مثل ؛ ان فلا...
راذ هرمز. [ هَُ م ُ ] (اِخ ) نام یکی از قضات عهد ساسانی . (ایران در زمان ساسانیان ص 76).