راست کرده . [ ک َ دَ
/ دِ ] (ن مف مرکب ) اصلاح کرده . سر و صورت داده شده . سر و سامان بخشیده
: تباه کرده ٔ هرکس همی شود بتو راست
مباد کس که کند راست کرده ٔتو تباه .
فرخی .
نه برکشیده ٔ او را فلک فرو فکند
نه راست کرده ٔ او را کند زمانه تباه .
فرخی .
رجوع به راست کردن شود.