راضی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خرسند و شادمان کردن . (ناظم الاطباء). مسرور کردن . خشنود ساختن . || قانع کردن . وادار بقبول کردن . قبولانیدن
: همگنان را راضی کردم مگر حسود را.(گلستان ).
مرا ببند تو دوران چرخ راضی کرد
ولی چه سود که سر رشته در رضای تو بست .
حافظ.
|| مطمئن نمودن و خاطر جمع کردن . (ناظم الاطباء).