اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

راضی گشتن

نویسه گردانی: RʼḌY GŠTN
راضی گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) خشنود گردیدن . خرسند شدن . || قانع شدن :
ما به دشنام از تو راضی گشته ایم
و ز دعای ما بسودا میروی .

سعدی .


#


سنگ بالین خود از سنگ قناعت کردم
راضی از داده ٔ حق گشتم و راحت کردم .

تاثیر اصفهانی (از ارمغان آصفی ).


آنکه بخمول راضی گردد... نزدیک اهل مروت وزنی نیارد. (کلیله و دمنه ).هرکه از دنیا بکفاف قانع شود... چون مگس است که در مرغزارهای خوش بر ریاحین ... راضی گردد. (کلیله و دمنه ).
چو راضی شد از بنده یزدان پاک
گر اینها نگردند راضی چه باک .

(بوستان ).


که راضی نگردد به آزار کس . (بوستان ).
شفایی راضی از بخت آن زمان گردد که تا محشر
بدستی ساغر ودست دگر زلف صنم گیرد.

شفایی اصفهانی (از ارمغان آصفی ).


رجوع به راضی گردیدن و راضی شدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.