اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رام

نویسه گردانی: RʼM
رام . (اِخ ) بمعنی مرتفع، نام مردی از نسل یهودا و اولاد حصرون . (اول تواریخ ایام 2: 9 و10) در انجیل متی (1: 3 و4) و انجیل لوقا (3: 33) آرام خوانده شده است . (قاموس کتاب مقدس ). و رجوع به رام بن حصرون شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
رام داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) آرام کردن . ساکت کردن . رام کردن . || خوش داشتن . شاد داشتن : دل خویش باید که در جنگ سخت چنان رام دارد ک...
رام اردشیر. [ م ِ اَ دَ ] (ترکیب اضافی ) طرب اردشیر. (از آنندراج ) (از انجمن آراء). بعضی گفته اند طرب اردشیر. چه ، رام و رامش بمعنی طرب است ...
تت رام نس . [ ت ِ ن ِ ] (اِخ ) ۞ (... صیدایی ). یکی از اشخاص معروف بحریه ٔ خشایارشا در جنگ با یونان که پس از فرماندهان بحری قرار داشت . وی...
رام گردیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رام شدن . رام گشتن . تسلیم شدن . ساکت شدن . فرمانبردار شدن : اذلیلاء؛ خوار و رام گردیدن . تدنیح ؛ رام گردید...
رام بن حصرون . [ م ِ ن ِ ح َ ] (اِخ ) یکی از اجداد حضرت داود بود. رجوع به مجمل التواریخ و القصص ص 208 شود.
رام گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب )رام کردن . مطیع کردن . منقاد ساختن . فرمانبردار کردن . نرم کردن : تتلیس ؛ رام و منقاد گردانیدن اسب را. تدیی...
فیروز پسر یزدگرد سه شهر بنا کرد: یکی به حد ری، رام فیروزآباد. (تاریخ بلعمی، ج 2، ص 954)
شاه رام پیروز. (اِخ ) (شهر...) نام شهری است که کسری پس از آنکه قوم موسوم به چول را سرکوب کرد و فقط هشتاد نفر که از بهترین مردان جنگی ...
رام اردشیرهرمزد. [ اَ دَ هَُ م ُ ] (اِخ ) رامهرمز یا رامهرمز اردشیر یا رامز. پورداود در یشتها آرد: یکی ازشهرهای معروف ایران قدیم در ایالت خوزستا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۷ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.