رام گردیدن
نویسه گردانی:
RʼM GRDYDN
رام گردیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رام شدن . رام گشتن . تسلیم شدن . ساکت شدن . فرمانبردار شدن : اذلیلاء؛ خوار و رام گردیدن . تدنیح ؛ رام گردیدن . تدنیخ ؛ رام گردیدن . درقله ؛ رام و فرمانبردار گردیدن کسی را. دنوخ ؛ رام و نرم گردیدن . دوخ ؛ رام گردیدن . ذِل ؛ رام گردیدن . رام ؛ رام گردیدن . زَعَن ؛ رام گردیدن . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.