راوق کردن . [ وَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) صاف کردن . پالودن . تصفیه . صاف کردن شراب بوسیله ٔ پالونه
: مجلس غم ساخته است و من چو بید سوخته
تا بمن راوق کند مژگان می پالای من .
خاقانی .
گرچه صهبا را به بید سوخته راوق کنند
بید را کاسات صهبا برنتابد بیش از این .
خاقانی .
کرده می راوق از اول شب و بازش بصبوح
باگلاب طبری از بطرآمیخته اند.
خاقانی .