راهب
نویسه گردانی:
RʼHB
راهب . [ هَِ ] (اِخ ) البرموسی . او اسقف قبطی بود و اصلش سریانی یعقوبی از شهر اورفا یا دیاربکر. او راست : 1- حسن السلوک فی تاریخ البطارکه و الملوک مصر. چ مصر 1913 م . 2- الخریدة النفیسة فی تاریخ الکنیسة. چ بولاق 1883م . (از معجم المطبوعات ج 1).
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
راهب . [ هَِ ] (ع ص ، اِ) اسم فاعل از رهبة و دیگر مصادر «ر ه ب ». (از اقرب الموارد). ترسنده . (مقدمه ٔ لغت میرسید شریف جرجانی ص 3).خائف . (ناظم...
راهب . [ هَِ ] (اِخ ) دیهی است در سوریه واقع در جبل سمعان . (از اعلام المنجد). و رجوع به تاریخ الحکماء قفطی ص 249 و عیون الانباء ج 1 ص 121 شو...
راهب . [ هَِ ] (اِخ ) دیهی است در مصر واقع در منوفیه . وقبر شیخ راهب معروف در آن است . (از اعلام المنجد).
راهب . [هَِ ] (اِخ ) بولس . (قرن 13 م .) او در انطاکیه بدنیاآمد و اسقف بود. وی بکشورهای یونان و فرانسه سفر کرد. او را تألیفاتیست در جدل که ...
راهب آسا. [ هَِ ] (ص مرکب ) مانند راهب . همچون راهب . مثل راهب : فلک کژروتر است از خط ترسامرا دارد مسلسل راهب آسا. خاقانی .بی چلیپای خم مویت...
اِبْنِ راهِب، ابوشُکر یا ابوشاکر بن راهب، ابوالکرم بطرس بن مهذب قبطی مصری، مورخ مسیحی سدهٔ 7ق/13م، نویسندهٔ دائرهٔ المعارف قبطی - عربی...
طین راهب . [ ن ِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طین مختوم است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). طین اصفر است که آن را طین صنم نیز نامند، و کسانی که ...
ابن راهب . [ اِ ن ُ هَِ ] (اِخ ) ابوشکر پطرس بن راهب بن اکرم بن مهذب بن شماس قیطی . در فسطاط مصر میزیسته و681 هَ .ق . درگذشته است . کتابی در ...
راهب هروی . [ هَِ ب ِ هََ رَ ] (اِخ ) غضنفر.صبری هروی . که ابتدا راهب تخلص میکرده است ۞ . (از الذریعة ج 9 بخش دوم ). و رجوع به راهب مروزی ...
راهب مروزی . [ هَِ ب ِ م َ وَ ] (اِخ ) صبری مروزی . از مردم مرو بود و ابتدا راهب تخلص میکرد. ۞ رجوع به صبری مروزی در همین لغت نامه و صبح ...