اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

راهب

نویسه گردانی: RʼHB
راهب . [هَِ ] (اِخ ) بولس . (قرن 13 م .) او در انطاکیه بدنیاآمد و اسقف بود. وی بکشورهای یونان و فرانسه سفر کرد. او را تألیفاتیست در جدل که آن را خطاب به یکی از دوستان مسلمان خود نوشته است . (از اعلام المنجد).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
بلسان راهب . [ ب َ ل ِ ن ِهَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) محلول الکلی جوهر حسن لبه . میعه ٔ سائله . صبر، و بم تلو. برای التیام جراحات و قرحه ها...
راهب نایینی . [ هَِ ب ِ ] (اِخ ) راهب اصفهانی ، که پژمان بختیاری او را بدین نام ذکر کرده است . رجوع به راهب اصفهانی در همین لغت نامه و ب...
راهب برهمنی . [ هَِ ب ِ ب َ رَ م َ ] (اِخ ) چندربهان ، از شعرا و مصاحبان دولت رای دیوان ترخانیه . رجوع به فرهنگ سخنوران و مقالات الشعراء چ ک...
راهب کشمیری . [ هَِ ب ِ ک َ ] (اِخ ) از گویندگان کشمیر. رجوع به روز روشن ص 238 و فرهنگ سخنوران شود.
راهب گیلانی . [ هَِ ب ِ ] (اِخ ) قنوجی بخاری گوید: «دیرنشین صنمکده ٔ گیلان است و در ستایش بتان محبوب خوش بیان و شیوازبان » و سپس بیت زیر ر...
ابوجریج راهب . [ اَ ؟ ] (اِخ ) ابن ابی اُصیبعه او را از اطبای صدر اسلام می شمرد و رازی در حاوی و ابن بیطار در 25 موضع از کتاب مفردات در شرح ...
راهب اصفهانی . [ هَِ ب ِ اِ ف َ ] (اِخ ) نصرآبادی گوید: از قریه ٔ زنان از توابع اصفهان است پریشان شده بهند رفت . طبعش خالی از لطف نبود و شعر...
راهب اصفهانی . [ هَِ ب ِ اِ ف َ ] (اِخ )صاحب آتشکده آرد: میرزا جعفر طباطبایی از طرف پدر اولاد سیدالمعالی میرزا محمد رفیع نایینی و از جانب مادر...
راحب . [ ح ِ ] (اِخ ) نام زن بهمن . کی بهمن پسر اسفندیار بود و مادرش را نام اسنور بود از فرزندان طالوت الملک ، و نام او اردشیر بود، کی اردشی...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.