راه گم کردن . [ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گمراه شدن . از راه بدر شدن . از راه بیکسو افتادن . به بیراهه افتادن
: چون کسی کو گم کند در خانه ٔ تاریک راه
طفل اشک امشب بچشمم تاسحر گردیده است .
مخلص کاشی (از بهار عجم ).
طامع نکند مصلحت خویش فراموش
لقمه به مثل گم نکند راه دهن را.
ملک الشعراء بهار.