راه نهادن . [ ن َ
/ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) حرکت کردن . روی کردن و روی آوردن . عزیمت نمودن . عازم شدن . سفر کردن . براه افتادن
: سپهبد گوپیلتن با سپاه
سوی چین و ماچین نهادند راه .
فردوسی .
-
چشم و گوش به راه نهادن ؛ انتظارکشیدن . آمدن مسافری را منتظر شدن
: نهاده مردم غزنین دو چشم و گوش به راه
ز بهر دیدن آن چهره ٔ چو گل ببهار.
بوحنیفه اسکافی (از تاریخ بیهقی ).