اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

راهی

نویسه گردانی: RʼHY
راهی . (ع ص ) اسم فاعل از ریشه ٔ «رهو» که به اعلال «راه » میشود. فراخ . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). و رجوع به راه در همین لغت نامه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
راهی . (ص نسبی ) از «راه » بمعنی طریق + «یا» نسبت ، هر چیز منسوب به راه . (فرهنگ نظام ). || مسافر. (ناظم الاطباء). کاروانی . سفری . (یادداشت م...
کَج راهی. گمراهی، انحراف، اشتباه، خبطِ دماغ. (پاتوبیولوژی) انحراف از جریان یا حالت معمولی. مترادفِ این واژه در زبان انگلیسی Aberration می باشد.
خوش راهی . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (حامص مرکب ) خوش رفتاری در اسب و چارپا. راهواری . غیرحرونی . غیرسرکشی با تندروی .
باغ راهی . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بحرآسمان بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت ، که در 42 هزارگزی جنوب باختری ساردوئیه و 20 هزارگزی جنوب...
راهی شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) روانه شدن و سفر کردن . (ناظم الاطباء). براه افتادن . (یادداشت مؤلف ). روانه شدن . (بهار عجم ). جاری شدن . رو...
نیمه راهی . [ م َ / م ِ ] (ص نسبی ) منسوب به نیمه راه : رفیق نیمه راهی . (فرهنگ فارسی معین ).
راهی کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) روانه ساختن . عازم کردن . گسیل داشتن . فرستادن . به رفتن داشتن .- راهی کردن کسی را ؛ روانه ساختن وی . (ی...
راهی ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) روانه ساختن . روان کردن . عزیمت دادن . گسیل داشتن : پس آنگاهی جمازه ساخت راهی بر ایشان گونه گونه ساز شاهی...
بچه ٔ سر راهی . [ ب َ چ َ / چ ِ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ی ِ س َ رِ / رْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آن طفل که از کوچه برداشته باشند. بچه ٔ کو. آن طفل ک...
باغ راهی رورک . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دلفارد بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت ، که در 97 هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 9 هزارگزی خاو...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.