رأس المال . [ رَءْ سُل ْ ] (ع اِ مرکب ) اصل مال . (منتهی الارب ). سرمایه . (فرهنگ نظام ). سرمایه ٔ تجارت . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ): اقترضنی عشرة برؤوسها؛ یعنی وام بی سود داد که تنها رأس المال پس داده شود. (از اقرب الموارد)
: پادشاه در غضب رفت و فرمود که اگر ترک چنین حیل و تزویرات نگیرند فرمان فرماییم تا هر آفریده ای قرضی بستاند اصلاً و رأساً، رأس المال و ربح بازندهد. (تاریخ غازانی ص
323).
تا بدستم از سر زلف تو رأس المال بود
از غلامان کمینم دولت و اقبال بود.
؟ (از آنندراج ).
ضیطری ؛ آنکه در بازار بدون رأس المال آید و در کسب مطلب حیله ها کند. (منتهی الارب ).
-
به رأس المال فروختن ؛ بی سودی فروختن . بی افزودن منفعتی فروختن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
رأس المال کردن ؛ با ذکر بهای خرید سودی بدان افزودن در معامله . رجوع به رأس المال در بالا شود.
-
رأس المالی معامله کردن ؛ سربسر فروختن . بمیزان خرید فروختن . فروختن بی افزودن سودی .
|| در تداول بازار، رأس المال آن را گویند که اصل قیمت خرید را بمشتری بگویند و سودی بر آن معین کنند و اگر در ذکر بهای اصلی دروغ گویند معامله حرام میشود، و عوام آنرا رسول مال نیز گویند و پندارند رسول (ص ) را شاهد معامله کرده اند، و حضرت عباسی نیز نامند. || بهایی که در مقابل سلم (سلف ) پردازند. (کشاف اصطلاحات الفنون ).