اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رأن

نویسه گردانی: RʼN
رأن . [ رَءْن ْ ] (ع مص ) گوش کردن سخن کسی را و قبول نمودن . هذا تفسیر ما فی النسخة الصحیحة من القاموس قال رأنه رغنه عن النضربن شمیل عن الخلیل . (از منتهی الارب ). || احمق و سست گردانیدن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || حکم بر سفاهت کسی کردن . (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
رعن . [ رَ ] (ع اِ) تندی که از کوه بیرون خاسته بود. (از مهذب الاسماء). بینی پیش آمده ٔ کوه . (ناظم الاطباء).ج ، رُعون و رِعان . (منتهی الار...
رعن . [ رَ ع َ ] (ع مص ) احمق و سست گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). رَعن رَعناً و رَعَناً احمق و سست گردید. (ناظم الاطب...
رعن . [ رُ ع ُ ] (ع ص ) دوشیزگان . (ناظم الاطباء).
رعن . [ رَ ع َن ْ ن َ ] (ع حرف ) لغتی است در لَعَل َّ. (ناظم الاطباء). رجوع به لَعَل َّ شود.
رعن . [ رُ ] (ع مص ) رَعَن . (از منتهی الارب ). رجوع به رَعَن شود.
رعن . [ رَ ] (اِخ ) موضعی است به حجاز. || موضعی است به بحرین . || موضعی است نزدیک حفر ابی موسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). موضعی است ...
ران بند. [ م ْ ب َ ] (اِ مرکب ) قطعه ٔ فلزی که قسمت بالای ران را می پوشانده و بر قسمت علیای ران مماس میگشته است و از ادوات جنگ بوده است...
عط-ران . [ ع ِ ] (اِخ ) از اعلام است . (از منتهی الارب ).
باند پرواز
ران فشردن . [ ف َ / ف ِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مخفف ران افشردن . کنایه از برانگیختن و تیز کردن اسب است : شاه تمام حوصله با یک جهان شکوه بر پ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.