اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رأی

نویسه گردانی: RʼY
رأی . [ رَءْی ْ ] (ع مص ) دیدن ۞ . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). دیدن با چشم . (از المنجد) (از متن اللغة) (از ناظم الاطباء). حاصل مصدر است از رؤیا. (از دزی ج 1 ص 496). و رجوع به رأی و رؤیة و رئیان و رأیة شود. || دیدن با عقل ۞ . (از المنجد) (از متن اللغة). دیدار دل . بینش دل . (دهار). || دانستن . (از منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهار) (از دزی ج 1 ص 496): رآه عالماً؛ دانست او را دانشمند. (از منتهی الارب ). || فکر و اندیشه کردن . (ناظم الاطباء): رأی فی الفقه رأیاً؛ فکری و قولی اندیشید. (منتهی الارب ). || مشاوره کردن با کسی . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
- رأی زدن ؛ با کسی در تدبیر امری مشورت کردن . (ناظم الاطباء).
|| قصد و عزم کسی را در تدبیر امری تغییر دادن و برگردانیدن . (ناظم الاطباء). || رویاروی دیدن کسی را. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء): قابلته فرأیته ؛ روبرو شدم با وی پس او را رویاروی دیدم . (از منتهی الارب ). || در زمین زدن نیزه . (از اقرب الموارد). || رسیدن . (منتهی الارب ) (از المنجد) (از ناظم الاطباء): رأی الرئة؛ رسید شش او را. (از المنجد) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). به ریه ٔ کسی اصابت کردن . (از متن اللغة). || برافروختن چوب آتش زنه . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). || افروخته گردیدن . (از اقرب الموارد) (از المنجد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۰۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ صفحه ۱۱ از ۱۱ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.