اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ربا

نویسه گردانی: RBA
ربا. [ رِ ] (ع اِ) سود. (لغت محلی شوشتر) (از برهان ). ربوا [ رِ با ]. نفع زر. (لغت محلی شوشتر) (از برهان ). بیشی ، یعنی به نسیه خریدن و فزون گرفتن در وام و بیع. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سودخوری . (ناظم الاطباء). زیاده گرفتن در وام و بیع. (از منتخب اللغات ) (غیاث اللغات ). زیاد گرفتن دربیع. (از فرهنگ نظام ). افزونی بر اصل پول بی آنکه معامله ای انجام شده باشد. (از متن اللغة): عینة؛ ربا. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ). لغتی است در زیادت و در شرع زیادتی ِ مال است از عوض شرط برای یکی از دو طرف عقد. (از تعریفات جرجانی ). زیادتر گرفتن از آنچه قرض گرفته شده . (فرهنگ نظام ). لوط. لیاط. مجر. (منتهی الارب ). معاوضه ٔ یکی از دو جنس متماثل و مکیل یا موزون بدیگری با زیادت در یکی از آن دو یا اقتراض مالی با تعهد بپرداخت چیزی بیش از مقدار قرض شده . ربابا تأکیدات زیادی در قانون فقه اسلام مورد نهی قرارگرفته است و همانطور که از تعریف مزبور مستفاد میشودبدو قسم ربای معاوضه ای و ربای قرضی منقسم است ، در ربای قسم اول لازم است ثمن و مثمن در تحت لفظ و عنوان مخصوص مندرج و از نوع واحدی بشمار روند و بعلاوه مکیل یا موزون هم باشند. زیادتی که وجود آن موجب تحقق رباست ممکن است زیادتی حکمی باشد و از همین لحاظ است در صورتی که زیادی شرط انجام دادن عمل باشد ربا صورت خارجی مییابد. در ربای قرضی مکیل یا موزون بودن لازم نیست و مجرد زیادی که بنفع مقرض (قرض دهنده ) در عقد قرض شرط میشود ازبرای تحقق ربا کافی است :
تایک دهی بخلق دو خواهی ز حق جزا
آنرا ربا شمر که شمردی عطای خویش .

خاقانی .


و رجوع به معالم القربةفی احکام الحسبه چ کمبریج ص 68 شود. || افزونی حرام . (دهار). زیاده . (ناظم الاطباء). زیادتی . (فرهنگ نظام ). || عین . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
ربع. [ رُ ب َ ] (ع اِ) اول نتاج بهاری ، و آخر نتاج را هُبَع گویند، و منه : ما له هبع و لا ربع. ج ، رِباع ، اَرباع . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب...
ربع. [ رِ ] (ع اِ) تب که یک روز گیرد و دو روز گذارد. (منتهی الارب ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از ناظم الاطباء). تب که یک روز آید و دو روز...
ربع. [رَ ] (ع مص ) چهاریک ِ مال ستدن . || (اصطلاح عروض ) آن است که فاعلاتن را صلم کنند (که سبب را بیندازند و وتد را قطع کنند) آنگاه آن را...
ربع. [ رَ ] (ع اِ) سرای . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ) (مهذب الاسماء) (دهار) (از شعوری ج 2 ورق 8) (ناظم الاطباء). ج ، رِباع ، رُبوع...
ربع. [ رُ ] (ع مص ) بازایستادن و خود را بازکشیدن از کاری . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بازایستادن . (ناظم الاطباء) (تاج المصادر بیهقی ) (مصادرالل...
به معنی حاصل هم به نظر می آید که باشد. مثلا در روزنامه وقایع اتفاقیه شماره ۲۵۴، ۳ ربیع الثانی ۱۲۷۲، ص ۳ می خوانید: دیگر نوشته اند امسال حاصل در آنجا [...
ربع شداد. [ رَ ع ِ ش َدْ دا ] (اِخ ) مراد از باغ ارم . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). رجوع به باغ ارم و ارم شود.
ربع کاری . [ رُ ع ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) آلتی است نجومی مصنوع بر مقنطرات خط استواء وآنرا علاءالدین طیبغا الدوادار البکلیتی ابتکار کرده اس...
تب ربع. [ ت َ ب ِ رِ ] (ترکیب وصفی ، اِمرکب ) رِبْع. تب که یک روز گیرد و دو روز گذارد. (منتهی الارب ). تب چهارم . حمی الرابع : و بترین تبها که...
ربع کویخ . [ رُ ع ِ ک ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول . سکنه ٔ آن 5 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.