گفتگو درباره واژه گزارش تخلف رباب نویسه گردانی: RBAB رباب . [ رِ ] (ع مص ) بچه آوردن گوسفند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) ۞ . || نزدیک شدن بچه آوردن گوسفند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی رباب زن رباب زن . [ رَزَ ] (نف مرکب ) رباب نواز. چنگزن . که رباب را بنوازد. که رباب را بزند: عَوّاد؛ رباب زن . (منتهی الارب ). نار رباب نار رباب . [ رِ رُ ] ۞ (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از انار ترش باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). انار خوش ترش . (شمس اللغات ). رباب نواز رباب نواز. [ رَ ن َ ] (نف مرکب ) رباب نوازنده . که رباب بنوازد. که ساز رباب را بزند. که به نواختن رباب بپردازد. رجوع به رباب نواختن شود. خرک رباب خرک رباب . [ خ َ رَ ک ِ رَ / رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرکی که در زیر تارهای رباب گذارند. (از فرهنگ شعوری ورق 358). رجوع به خرک شود. رباب زدن رباب زدن . [ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) رباب نواختن . زدن ساز رباب . نواختن رباب : پنج قلاشیم در بیغوله ای با حریفی کو رباب خوش زند.انوری . بازی رباب بازی رباب . [ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش حومه ٔ شهرستان سنندج که در 36 هزارگزی شمال سنندج و ده هزارگزی باختر حسین آباد و... رباب نواختن رباب نواختن . [ رَ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) زدن ساز رباب . نواختن رباب که سازی است معروف : برسم رفته چو رامشگران و خوش دستان یکی بساخت کمانچ... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود