اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رباب

نویسه گردانی: RBAB
رباب . [ رَب ْ با ] (ع اِ) جماعت . (اقرب الموارد). جماعت کثیر یا ده هزار. (منتهی الارب ). رجوع به رب شود. || از اسمای مردان است . (از متن اللغة).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
رباب زن . [ رَزَ ] (نف مرکب ) رباب نواز. چنگزن . که رباب را بنوازد. که رباب را بزند: عَوّاد؛ رباب زن . (منتهی الارب ).
نار رباب . [ رِ رُ ] ۞ (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از انار ترش باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). انار خوش ترش . (شمس اللغات ).
رباب نواز. [ رَ ن َ ] (نف مرکب ) رباب نوازنده . که رباب بنوازد. که ساز رباب را بزند. که به نواختن رباب بپردازد. رجوع به رباب نواختن شود.
خرک رباب . [ خ َ رَ ک ِ رَ / رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرکی که در زیر تارهای رباب گذارند. (از فرهنگ شعوری ورق 358). رجوع به خرک شود.
رباب زدن . [ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) رباب نواختن . زدن ساز رباب . نواختن رباب : پنج قلاشیم در بیغوله ای با حریفی کو رباب خوش زند.انوری .
بازی رباب . [ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش حومه ٔ شهرستان سنندج که در 36 هزارگزی شمال سنندج و ده هزارگزی باختر حسین آباد و...
رباب نواختن . [ رَ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) زدن ساز رباب . نواختن رباب که سازی است معروف : برسم رفته چو رامشگران و خوش دستان یکی بساخت کمانچ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.