اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رباب

نویسه گردانی: RBAB
رباب . [ رَ ] (اِخ ) نام زنی . (منتهی الارب ). نام یک معشوقه ٔ عرب بوده . (فرهنگ نظام ). نام زنی به حسن مشهور. (انجمن آرا). نام زنی است جمیله معشوقه ٔ دعد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از منتخب اللغات ). نام زنی به حسن مشهور در عرب . (فرهنگ رشیدی ) :
چون نخوانی حدیث دعد و رباب
با حدیث بثینه وآن ِ جمیل .

ناصرخسرو.


رطل پر کن وصف عشق دعد گوی
تا چه شد کارش به آخر با رباب .

ناصرخسرو.


چند چو رعد از تو بنالید دعد
تاش بخوردی بفراق رباب .

ناصرخسرو.


چند گفتی و بر رباب زدی
غزل دعد بر صفات رباب .

ناصرخسرو.


بس کن آن قصه ٔ رباب کنون
زرد و نالان شدی چو رود و رباب .

ناصرخسرو.


چند باشم در دیار و منزل دعد و رباب
روز و شب گوینده و نالنده چون عود و رباب .

عبدالواسع جبلی (از شرفنامه ).


داستانی بُوَد مطایبتش
خوشتر از داستان دعد و رباب .

سوزنی .


از دل عالم مپرس حالت صبح دلش
بر کر عنین مخوان قصه ٔدعد و رباب .

خاقانی .


و رجوع به تزیین الاسواق شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
رباب . [ رُ ] (اِخ ) پنج قبیله از عرب که یکی شده اند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و هم ضَبّه ، عدی ، ثَور، عِکْل و تَیْم ، و انما سموا بذلک لا...
رباب . [ رُ ] (اِخ ) بنت کعبه . از زنان صحابه و انصار و مادر حذیفه و سعد و صفوان بنی الیمان بود. (از قاموس الاعلام ترکی ).
رباب . [ رُ ] (اِخ ) بنت حارثة. از زنان صحابه و انصار میباشد که با حضرت رسول (ص ) بیعت کرد. (از قاموس الاعلام ترکی ).
رباب . [ رُ ] (اِخ ) بنت ایادبن معد، و زن مضربن نزار سرسلسله ٔ قبیله ٔ مضر که از قبیله های نامی عرب بود. رجوع به عقدالفرید ج 3 ص 287 شود.
رباب . [ رُ ](اِخ ) بنت امروءالقیس کلابیه و مادر عبداﷲبن حسین و بروایاتی مادر فرزند شش ماهه ٔ امام حسین معروف به علی اصغر که در کربلا به ت...
رباب . [ رُ ] (اِخ ) بنت الیمان ، زن معاذبن زراره ٔ قطفرین و خود از صحابه و انصار بود. (از قاموس الاعلام ترکی ).
رباب . [ رُ ] (اِخ ) بنت ابراء. از زنان صحابه و انصار رسول اکرم بود. (از قاموس الاعلام ترکی ).
رباب . [ رُ ] (اِخ ) معشوقه و سپس زن خداش بن حابس تمیمی بود. (از قاموس الاعلام ترکی ).
رباب . [ رُ ](اِخ ) یکی از گویندگان زنان عرب و زن و دخترعموی شاعر نامدار اقشیر اسدی بود. (از قاموس الاعلام ترکی ).
خر رباب . [ خ َ رِ رُ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آن آلت چوبین که بر کاسه ٔ رباب و امثال آن بود و تارها بر آن کشند : نشاند عدل تو بر گاو زهره ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.