رباب
نویسه گردانی:
RBAB
رباب .[ رُ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از متن اللغة). زمینی است میان دیار بنی عامر و بلحارث بن کعب ، گفته شده رباب در دیار بنی عامر در منتهاالیه میل بیشة در وادی های نجد است . (از معجم البلدان ).
واژه های همانند
۲۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
رباب زن . [ رَزَ ] (نف مرکب ) رباب نواز. چنگزن . که رباب را بنوازد. که رباب را بزند: عَوّاد؛ رباب زن . (منتهی الارب ).
نار رباب . [ رِ رُ ] ۞ (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوعی از انار ترش باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). انار خوش ترش . (شمس اللغات ).
رباب نواز. [ رَ ن َ ] (نف مرکب ) رباب نوازنده . که رباب بنوازد. که ساز رباب را بزند. که به نواختن رباب بپردازد. رجوع به رباب نواختن شود.
خرک رباب . [ خ َ رَ ک ِ رَ / رُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرکی که در زیر تارهای رباب گذارند. (از فرهنگ شعوری ورق 358). رجوع به خرک شود.
رباب زدن . [ رَ زَ دَ ] (مص مرکب ) رباب نواختن . زدن ساز رباب . نواختن رباب : پنج قلاشیم در بیغوله ای با حریفی کو رباب خوش زند.انوری .
بازی رباب . [ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حسین آباد بخش حومه ٔ شهرستان سنندج که در 36 هزارگزی شمال سنندج و ده هزارگزی باختر حسین آباد و...
رباب نواختن . [ رَ ن َ ت َ ] (مص مرکب ) زدن ساز رباب . نواختن رباب که سازی است معروف : برسم رفته چو رامشگران و خوش دستان یکی بساخت کمانچ...