اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رباط

نویسه گردانی: RBAṬ
رباط. [ رُ ] (اِخ ) انطون . راهب یسوعی حلبی الاصل سریانی طایفه . او راست : رحلة اول شرقی الی امر کاللخوری الیاس بن القس حنا الموصلی من عیلة بیت عمون الکلدانی (1668 - 1683 م .) چ بیروت 1906 م . رباط بسال 1914 م . درگذشت . (از معجم المطبوعات ج 1 ص 91).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۸۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
رباط سفید. [ رُ س ِ ] (اِخ ) یا رسول آباد. یکی از دهات شاهکوروساور مازندران . رجوع به ماده ٔ رسول آباد در همین لغت نامه و ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازن...
میان رباط. [ رَ ] (اِخ )نام محلی کنار راه تهران و شاهی میان سرچمن و گردنه ٔ عباس آباد در 154هزارگزی تهران . (یادداشت مؤلف ).
نان رباط. [ ن ِ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نانی که به خانقاه میدهند. (ناظم الاطباء) : نان رباط و لقمه ٔ دریوزه گو مباش .سعدی .
قرجه رباط. [ ق َ رَ ج َ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان شقان بخش اسفراین شهرستان بجنورد واقع در 105 هزارگزی شمال باختری اسفراین و 9 هزارگزی ...
کهنه رباط. [ ک ُ ن َ / ن ِ رِ ] (اِ مرکب ) رباط قدیمی . || کنایه از دنیا و جهان . (فرهنگ فارسی معین ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
رباط شورین . [ رُ طِ ش ِ وِ ] (اِخ ) دهی است از بخش سیمینه رود شهرستان همدان . سکنه ٔ آن 570 تن . آب ده از چشمه و رودخانه تأمین میشود و فرآ...
رباط حدیره . [ رُ ح َ رِ] (اِخ ) دهی است از بخش فریمان شهرستان مشهد دارای 217 تن جمعیت . آب آن از قنات و محصول عمده ٔ آن غلات وچغندرقند م...
سرخه رباط. [ س ُ خ َ رَ ] (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ راست پی در سوادکوه مازندران در شمال فیروزکوه . (جغرافیای کیهان ).
سراب رباط. [ س َ رُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ریمله ٔ بخش حومه ٔ شهرستان خرم آباد واقع در 18 هزارگزی باختر خرم آباد و 40 هزارگزی جنوب راه ش...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۹ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.