اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

ربع

نویسه گردانی: RBʽ
ربع. [ رِ ] (ع اِ) تب که یک روز گیرد و دو روز گذارد. (منتهی الارب ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (از ناظم الاطباء). تب که یک روز آید و دو روز نیاید چون دو سه شبانه روز هیجده ساعت می گیرد و آن ربع سه شبانه روز است ، از اینرو ربع خوانده میشود. (از اقرب الموارد). تب دوروزه درمیان چنانکه از روز نوبت تا روز نوبت دیگر چهار روز باشد. (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (منتخب اللغات ). بیماریی است مشهور که بعد از دو روز، روز سوم تب لرزه آید، و سک سک نیز گویند. (لغت محلی شوشتر): تب ربع؛ تب چهارم . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). تب چهارروز. (دهار). حمای ربع؛ نوبت سه یک . تب ربع دو جنس است ، یکی ربع نوبه ای یعنی ربعی که بنوبت آید. دوم ربع دائمه یعنی ربع لازم و این جنس کمتر باشد... و مردم بدین تب از بیماریهای سوداوی چون صرع و مالیخولیا و از تشنج برآیند و باشد که دوازده سال بدارد. (از ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) :
در تب ربع اوفتد سبع شداد از نهیب
تخت محاسب شود قبه ٔ چرخ از غبار.

خاقانی .


|| نوبت چهارم روز آب خوردن شتر. (آنندراج ). بازداشتن شتر سه شبانه روز از آب و وارد شدن او در روز چهارم به آبشخور. (از اقرب الموارد). سقایت شتران روز چهارم . (از ناظم الاطباء). || (اِخ ) نام مردی از هذیل . (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
رباء. [ رُ ] (ع اِ) ج ِ ربوة، بمعنی زمین مرتفع. (از معجم البلدان ). رُبی ̍. رُبا.
رباء. [ رِ ] (ع اِ) هر زمین بلند و مشرف . ضد وِطاء. (از متن اللغة). رِبا. رِبی ̍.
رباء. [ رَ ] (ع مص ) ۞ منت نهادن و فزونی نمودن بر کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). منت و طول و فزونی بر کسی . (ناظم الا...
رباء. [ رَ ب َءْ ] (ع مص ) ۞ طلایه گردیدن و دیده بانی کردن . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). دیده بانی کردن . (از متن الل...
هوش ربا. [ رُ ] (نف مرکب ) رباینده ٔ هوش . رجوع به هوش ربای شود.
نفس ربا. [ ن َ ف َ رُ ] (نف مرکب ) کلامی که خواندن و تلفظ آن سهل باشد نه به دشواری . (آنندراج ) (غیاث اللغات ).
عقل ربا. [ ع َ رُ ] (نف مرکب ) عقل رباینده . زداینده ٔ عقل . مُذهب العقول .
آهن ربا. [ هََ رُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) سنگی است که بطبع آهن و فولاد را بخود کشد و جذب کند. آهن کش . مغناطیس . مغنطیس . مغنیاطیس . حجر مغناطیسی...
چرب ربا. [ چ َ رُ ] (نف مرکب ) زیاده ربا. افزون ربا. بسیارربا. || رباینده ٔغذا و طعام چرب . رباینده ٔ خوراک روغندار و چربی دار. || لطیف ربا. نرم...
چوزه ربا. [ زَ / زِ رُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) جوجه ربا. مرغ گوشت ربا. چوزه رباینده . غلیواج را گویند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غلیواج ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.