اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رجاً

نویسه گردانی: RJA
رجاً. [رَ جَن ْ ] (ع مص ) بازایستادن از سخن . رجی عن الکلام .(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بند شدن سخن از کسی : رجی علیه (مجهولاً). (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
رجع. [ رَ ] (ع اِ) باران وآب کبیر. ج ، رجعان . (مهذب الاسماء). باران که بعدِ باران آید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران که ...
رجع. [ رِ ] (ع ص ، اِ) ناقةرجع سفر؛ ماده شتری که از سفری بازگردد بسفری . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به رَجْع شود.
رجع. [ رُ ج ُ ] (ع ص ) ج ِ رَجیع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ رجیع، ستور که از سفری بازگردد بسفری . (آنندراج ). || ج ِ ر...
امید امیدواری امید داشتن آرزومند بودن بطور مثال: رجاء واثق دارم به یمن نظر مثبت حضرت عالی جهت ...
رجا دادن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) امیدوار ساختن . امید بخشیدن . امیدواری دادن : دلهای دوستان تو خون می شودز خوف باز از کمال لطف تو دل می دهد رج...
رجاداشتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) امید داشتن . امیدوار بودن . امیدوار شدن . امیدواری داشتن : جز به خشنودی و خشم ایزد و پیغمبرش من ندارم از کسی ...
ابن رجا. [ اِ ن ُ رَ ] (اِخ ) ابوالعباس بصری . خلیفه ٔ قاضی به بصره . از فقهای شافعی . ازاوست : کتاب علل الشروط. کتاب الشروط. (ابن الندیم ).
تب رجع. [ ت َ ب ِ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تب راجعه . حمی الراجعه . حمای رجعی . حمای کرار. رجوع به تب راجعه شود.
امید امیدواری امید داشتن آرزومند بودن بطور مثال: رجاء واثق دارم به یمن نظر مثبت حضرت عالی جهت ...
رجاء غزنوی . [ رَ ءِ غ َ ن َ ] (اِخ ) حکیم شهاب الدین . سنگلاخ در امتحان الفضلا ج 2 ص 90 گفته که برخی از مثنویات او را بخط محمدطاهر اعتمادالدول...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.