اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رجاء

نویسه گردانی: RJAʼ
رجاء. [ رَ ] (اِخ ) ابن ابی ضحاک جرجرانی . از عمال دولت عباسی بود و در ایام مأمون رئیس دیوان خراج گردید و سپس در ایام معتصم به ریاست خراج دمشق و در ایام الواثق به ریاست خراج جندی دمشق و اردن رسید. علی بن اسحاق عامل الواثق به سال 226 هَ . ق . او را در بغداد کشت . (از اعلام زرکلی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
رجا. [ رَ ] (اِخ ) قریه ای است از رستاق سرخس ، و ابوالفضل رجایی بدانجا منسوب است . (از لباب الالباب ). و رجا و دیر تخت و ارضها از رستاق الرودب...
رجاً. [رَ جَن ْ ] (ع مص ) بازایستادن از سخن . رجی عن الکلام .(از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || بند شدن سخن از کسی : رجی علیه (مجهولاً)....
رجع. [ رَ ] (ع مص ) بازگشتن . برگشتن . (منتهی الارب ). برگردیدن از چیزی . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). (به الی و عن متعدی شود) بازگشت...
رجع. [ رَ ] (ع اِ) باران وآب کبیر. ج ، رجعان . (مهذب الاسماء). باران که بعدِ باران آید. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). باران که ...
رجع. [ رِ ] (ع ص ، اِ) ناقةرجع سفر؛ ماده شتری که از سفری بازگردد بسفری . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به رَجْع شود.
رجع. [ رُ ج ُ ] (ع ص ) ج ِ رَجیع. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ِ رجیع، ستور که از سفری بازگردد بسفری . (آنندراج ). || ج ِ ر...
امید امیدواری امید داشتن آرزومند بودن بطور مثال: رجاء واثق دارم به یمن نظر مثبت حضرت عالی جهت ...
رجا دادن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) امیدوار ساختن . امید بخشیدن . امیدواری دادن : دلهای دوستان تو خون می شودز خوف باز از کمال لطف تو دل می دهد رج...
رجاداشتن . [ رَ ت َ ] (مص مرکب ) امید داشتن . امیدوار بودن . امیدوار شدن . امیدواری داشتن : جز به خشنودی و خشم ایزد و پیغمبرش من ندارم از کسی ...
ابن رجا. [ اِ ن ُ رَ ] (اِخ ) ابوالعباس بصری . خلیفه ٔ قاضی به بصره . از فقهای شافعی . ازاوست : کتاب علل الشروط. کتاب الشروط. (ابن الندیم ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.