اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رخ

نویسه گردانی: RḴ
رخ . [ رُ ] (ع اِ) نام گیاهی است که آنرا لوخ خوانند و از آن حصیر بافند و انگور و خربزه بدان آویزند. (دهار). نام گیاهی است که آنرا لوخ گویند و از آن حصیر بافند. (لغت محلی شوشتر). نام گیاهی که آنرا دوخ و روخ و لخ و لوخ نیز گویند. (از شعوری ج 2 ص 22). نام گیاهی است که آنرا دوخ و لخ و لوخ نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). گیاه لوخ که از آن حصیر بافند. (ناظم الاطباء). به معنی لوخ نیز آمده یعنی آنچه از آن حصیر بافند. (فرهنگ سروری ). لخ که از آن بوریا بافند و روخ نیز گویند. (از رشیدی ). جهانگیری یک معنی رخ و روخ را نام گیاهی تازه نوشته ، لیکن درآن معنی مشدد و عربی است به معنی گیاه تازه که استعمالش در فارسی ثابت نیست ، یا دخ و دوخ است و تصحیف خوانی شده . (فرهنگ نظام ) ۞ .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
رخ گردانیدن . [ رُگ َ دَ ] (مص مرکب ) روی گردانیدن . روگردان شدن . رو گرداندن . پشت کردن . رخ تافتن . روی تافتن : چون دلارام می زند شمشیرسر ...
رخ برافروختن .[ رُ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) رنگ به چهره آوردن . به رنگ آوردن رخسار. رنگ رخساره بگردانیدن بسبب حالتی درونی و آن گاه از ش...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
بر رخ انگشت سیاهی کشیدن . [ ب َرْ، رُ اَ گ ُ ت ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) کنایه است از رسوا نمودن . (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ) : ز لوح سی...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.