اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رخ تافتن

نویسه گردانی: RḴ TAFTN
رخ تافتن . [ رُ ت َ ] (مص مرکب ) روی تافتن . روی برتافتن . روی برگرداندن . اعراض کردن :
گرفته پای تختش را فلک رخ
نتابدجاودانه بخت از او رخ .

قطران تبریزی (از جهانگیری ).


شبی رخ تافته زین دیرفانی
به خلوت در سرای ام هانی .

نظامی .


شرح این کوته کن و رخ زین بتاب
دم مزن واﷲ اعلم بالصواب .

مولوی .


کدام دوست بتابد رخ از محبت دوست
کدام یار بپیچد سر از ارادت دوست .

سعدی .


و رجوع به رخ تابیدن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.