رخت کش . [رَ ک َ
/ ک ِ ] (نف مرکب ) رخت کشنده . که رخت و اثاث بکشد. که اسباب و لباس بکشد. حامل رخت . || ستور بارکش . (ناظم الاطباء). نقلیه . (یادداشت مؤلف )
: در این نزدیکی چشمه ای است و گازری هر روز به جامه شستن آید و خری رخت کش اوست هر روز در آن مرغزار می چرد. (کلیله و دمنه ). || مسافر. (ناظم الاطباء). کنایه از مسافر. (آنندراج )
: براهی که خواهم شدن رخت کش
ره آورد من بس بود راه خوش .
نظامی .
تا بهر جا که رخت کش باشند
خلق را خوش کنند و خوش باشند.
نظامی .