اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رخساره برافروختن

نویسه گردانی: RḴSARH BRʼFRWḴTN
رخساره برافروختن . [ رُ رَ / رِ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) رخ برافروختن . کنایه از بسیار زیباروی شدن . گلرخ گردیدن . گل افشان شدن رخ :
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا بازدل غمزده ای سوخته بود.

حافظ.


و رجوع به رخ برافروختن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.