اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رخصت داشتن

نویسه گردانی: RḴṢT DʼŠTN
رخصت داشتن . [ رُ ص َ ت َ ] (مص مرکب ) اذن و اجازه داشتن . (ناظم الاطباء). دستوری داشتن :
همانا که این رخصت از بهر خدمت
ز درگاه صدر معظم ندارم .

خاقانی .


رفت ولی زحمت پایی نداشت
جست ولی رخصت جایی نداشت .

نظامی .


شیوه ٔ ارباب همت نیست جود ناتمام
رخصت دیدار داری طاقت دیدار ده .

صائب .


رخصت بوسه اگر از لب جامی داری
تلخ منشین که عجب عیش مدامی داری .

صائب (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.