اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رخصت کردن

نویسه گردانی: RḴṢT KRDN
رخصت کردن . [ رُ ص َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اجازه دادن . (ناظم الاطباء) :
صحبت کودکک ساده زنخ را مالک
نیز کرده ست ترا رخصت و داده ست جواز.

ناصرخسرو.


و اگر مروت اقتضا کند بخشیده رخصت می کنم . (تاریخ گلستانه ). || اجازه یافتن :
تا که کشد به دام او تهمت بال و پر زدن
مرغ دلم در آشیان رخصت بال و پر کند.

ملاطغرا (از آنندراج ).


- رخصت حاصل کردن ؛ مرخص شدن . (ناظم الاطباء).
- || اجازت یافتن . مأذون شدن . اذن یافتن . اجازه بدست آوردن :
همانا کرده حاصل رخصت منع مرا امشب
که در بیرون بزمش مدعی خشنود می گردد.

محمدقلی میلی (از آنندراج ).


|| صبر کردن در مفارقت . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.