ردء
نویسه گردانی:
RDʼ
ردء. [ رِدْءْ ] (ع اِ) یاری کننده . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). یار. (نصاب الصبیان ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). یار و معاون . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). یار و دوست . (غیاث اللغات ) (از صراح اللغه ). یار. قال اﷲ تعالی : ارسله معی ردءً یصدقنی . (قرآن 34/28). (منتهی الارب ) (آنندراج ). || فزونی پیوسته . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مادة. (از اقرب الموارد). || تنگبار گران . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ). ج ، اَرْداء. (منتهی الارب ). || عدل و یک لنگه بار. (ناظم الاطباء). لنگه ٔ سنگین . (از اقرب الموارد). || (اصطلاح فقه ) معاون محارب بدون آنکه در محاربه دخالت کند. (یادداشت مؤلف ). شرعاً کسانی را گویند که در موقع جهاد مجاهدان با کفار یاری و خدمت گزاری آنان را به عهده بگیرند. و برخی گفته اند: ردء کسانی را گویند که در موقع جهاد کناری گیرند تا هرگاه مجاهدان از کار بیفتند و خستگی بر آنان چیره شود این جماعت با کفار بجنگند تا مجاهدان به استراحت و رفع خستگی و تعب میدان جنگ پردازند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
رد و بد. [ رَ دُ ب َ ] (ص مرکب ، از اتباع ) (از: «رد» عربی + «بد» فارسی ) ناسزا و ناخوب . سخنهای کج واکج که در حالت بحث و مکابره بر زبان آرن...
رد کردن . [ رَدد / رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بازگردانیدن . (آنندراج ). بازدادن . (فرهنگ فارسی معین ). عودت دادن . پس دادن . واپس دادن . (یادداشت م...
رد گشتن . [ رَ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) قبول نشدن . رد شدن . مردود شدن : گر نیندی واقفان امر کن در جهان رد گشته بودی این سخن . مولوی .و رجوع به ...
بد و رد. [ ب َ دُ رَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) ۞ بدوبیراه . (از فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ): فلان بچه های بد و ردی دارد. با آدمهای بد و رد ...
این واژه ها عربی است و پارسی جایگزین آنها اینهاست:
وینیم (سنسکریت: وینیمَیَ)
ویاهور (سنسکریت: ویاوَهور)
رد مظالم . [ رَدْ دِ م َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رد مظلمه . در اصطلاح فقه ، مالی که کسی به حاکم شرع دهد بابت دین یا دیونی که بر ذمّ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
رد گم کردن . [ رَ گ ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، پی گم کردن . اثر چیزی یا کاری را از بین بردن . ایز گم کردن . بمجاز، گمراه ساختن . ...