رز
نویسه گردانی:
RZ
رز. [ رِ ] (نف مرخم )مخفف ریز. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از فرهنگ جهانگیری ). مخفف ریز و ریزنده . (ناظم الاطباء). مخفف ریز که از ریختن مشتق است . (برهان ).
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۰ ثانیه
تاک رز. [ ک ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مو. درخت انگور. رز : تاک رزاز انگور شد گرامی وز بی هنری ماند بید رسوا. ناصرخسرو.|| شاخ رز. شاخه ٔ م...
خون رز. [ ن ِ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خون تاک . خون درخت انگور. کنایه از شراب انگوری باشد. (از برهان ) (آنندراج ) (از انجمن آرای ناصری...
دشت رز. [ دَ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بویراحمدی سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . سکنه 200 تن . آب آن از چشمه . محصول آنجا غلات ، میوه...
هری رز. [ هََ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سام شهرستان ملایر که در 18هزارگزی جنوب شهر ملایر واقع و دارای 227 تن سکنه است . از چشمه مشروب...
چوب رُز رُز وود. آبنوس. هبن هبنس انگلیسی: Rosewood عربی خشب الورد. ساسم. شیز. چوب رز از درختی پهن برگ به دست می آید که یکی از مرغوب ترین و محبوب ترین...
رزء. [ رُزْءْ ] (ع اِ) مصیبت و آفت و آسیب . ج ، اَرْزاء. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). مصیبت بزرگ . پیش آمد بد. (فرهنگ فارسی معین ...
رزء. [ رُزْءْ ] (ع مص ) رسیدن از مالش چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): رزٔه رزءً و مَرْزِئةً؛ رسید از آن خیر را. و در حدیث سراقة: فلم ...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
تله رز. [ ت َ ل َ / ل ِ رَ ] (اِ مرکب ) کرم البری . انگور جنگلی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به این دو کلمه و جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 2...
چهل رز. [ چ ِ هَِ رَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان تیمور بخش حومه ٔ شهرستان محلات . در18هزارگزی جنوب محلات و 12هزارگزی جنوب راه شوسه ٔ دلیجان...