اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رزم کوش

نویسه گردانی: RZM KWŠ
رزم کوش . [ رَ ] (نف مرکب ) جنگجو. رزم آزما. رزمجو. جنگاور :
هزار دگر پیل پولادپوش
ابا چل هزار از یل رزم کوش .

اسدی .


من اینجا و او رزم کوش آمده ست
همانا که خونش به جوش آمده ست .

اسدی .


ندانی که چون او شود رزم کوش
زمانه به زنهار گیرد خروش .

اسدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.