رستگاری دادن . [ رَ ت َ
/ رَ دَ ] (مص مرکب ) نجات دادن . رهایی دادن . رها ساختن . آزاد کردن . رهایی بخشیدن . نجات بخشیدن . آزادی دادن . رستگار نمودن . در امان داشتن . ایمن نمودن
: جهان را از عمارت داد یاری
ولایت را ز فتنه رستگاری .
نظامی .
به زنهار خویش استواریش داد
ز جادوکشان رستگاریش داد.
نظامی (از آنندراج ).
که زور آورد چون تویاری دهی
که گیرد چو تو رستگاری دهی .
سعدی (از ارمغان آصفی ).
و رجوع به رستگاری و رستگارو رستگار کردن شود.