اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رستی خوردن

نویسه گردانی: RSTY ḴWRDN
رستی خوردن . [ رُ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) غذا خوردن . نان خوردن . روزی خوردن . خوردن رزق و غذا :
رستی خورم ز خوانچه ٔ زرین آسمان
وآوازه ٔ صلا به مسیحا برآورم .

خاقانی .


شو خوانچه کن از زهره دلان پیش که گیتی
رستی خورد از خوانچه ٔ زرین سمایی .

خاقانی .


و رجوع به رستی و رستی خوار و رستی خور و مترادفات کلمه شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.