رسم
نویسه گردانی:
RSM
رسم . [ رَ ] (ع مص ) محو کردن باران خانه ها را و باقی گذاشتن نشان آنها را چسبیده بر زمین : رسم الغیث الدیار رسماً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نشان کردن بنا را. (ناظم الاطباء). || نوشتن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از اقرب الموارد). نبشتن کتب و خط. (منتهی الارب ) (از نشوءاللغة ص 5) (از اقرب الموارد). || کار فرمودن کسی را. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).امر کردن کسی را به انجام دادن چیزی . (از اقرب الموارد). || غایب شدن در زمین . (ناظم الاطباء)(آنندراج ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مهر کردن خرمن . (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). دج کردن (درتداول قزوین ). مهر نهادن . (دهار). مهر کردن . (مصادر اللغه ٔ زوزنی ). || نهادی نهادن .(تاج المصادر بیهقی ) (دهار). || نهادی نهادن ، یعنی بنشانی و قانون . (یادداشت مؤلف ). || نشان سرای با زمین هموار شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ناپیدا شدن نشان . (تاج المصادر بیهقی ). || اثر گذاشتن . (از نشوءاللغة ص 5). اثر گذاشتن ناقه در زمین . (از اقرب الموارد). || رسم ِ اسقف به کسی ؛ دادن درجه ای از درجات کلیسابر وی ، و اسم آن رِسالَة است . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
رسم . [ رَ س َ ] (ع اِ) حسن رفتار. (ناظم الاطباء). خوبی راه رفتن . (از اقرب الموارد). خوبی رفتار. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
رسم . [ رَ ] (ع اِ) چاه پنهاکرده بخاک . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). چاه آب پنهان کرده در خاک . ج ، اَرْسُم و رُسوم . (از اقرب الموارد). || نشا...
رسم . [ رَ ] (ع اِ) طریق و آیین .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). آیین و روش و منوال و طرز و شیوه و قاعده و قانون و طریق و وضع. (ناظم الاطبا...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
رسم /rasm/ ۱. [جمع: رسوم] سنت و قاعد متداول میان افراد یک جامعه؛ آیین. ۲. (اسم مصدر) (ریاضی) نمایش شکلها بر روی یک سطح به وسیله خطوط. ۳. [عامیانه] شک...
رسم فنی رشتهای آموزشی است که در آن فن و روشهای ترسیم دقیق و استانداردشده نقشه ساختمانها و قطعات فنی و صنعتی آموزش داده میشود. هدف این رشته آموزش ت...
رسم دان . [ رَ ] (نف مرکب ) مؤدب . آنکه به آداب و سنن جاری آشنا باشد. (یادداشت مؤلف ). که عادات و آداب معمولی بین مردم رابداند. آداب دان...
رسم دانی . [ رَ ] (حامص مرکب ) عمل رسم دان . صفت رسم دان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رسم دان شود.
رسم الخط. [ رَ مُل ْ خ َطط ] (ع اِ مرکب ) طرز نگارش حروف هر یک از خطوط متداول در جهان . املا و طریقه ٔ نوشتن . (ناظم الاطباء). طریقه ٔ نوشتن حر...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.