رسول فرستادن . [ رَ ف ِ رِ دَ ] (مص مرکب ) قاصد فرستادن . پیک روانه کردن . (یادداشت مؤلف ). فرستادن ایلچی و نماینده و قاصد بسوی کسی
: نامه رفت به امیر چغانیان با شرح این احوال تا هشیار باشد که علی تکین رسولی خواهد فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
360). رسول فرستاد و زشتی این حال که رفت بازنمود به وحش و ختلان و مصرح بگفت که سلطان از غزنین حرکت کرد اگر تو به طاعت می آیی این اثر طاعت نیست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
569). امروز جنگ نخواهد بود می گویند علی تکین کوفته شده است و رسول خواهد فرستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
354). چون ما از آب گذاره کردیم واجب چنان کردی و به خرد نزدیک بودی که مهترت رسولی فرستادی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
354). اگر جنگ پیش آرد برنشینیم و کار پیش گیریم که رسولی فرستد حکم مشاهده را باشد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
354). ابراد؛ رسول به شتاب فرستادن . (تاج المصادر بیهقی ). || پیغمبر فرستادن . به پیغمبری مبعوث کردن
: چونکه پیری نفرستاد خداوند رسول
یا ازین حال نبود ایزد دادار خبیر.
ناصرخسرو.