اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

رشته

نویسه گردانی: RŠTH
رشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) هرچیز ریسیده شده . (ناظم الاطباء). به معنی ریسیده است . (آنندراج ) (انجمن آرا). ریسیده و تابیده شده . (فرهنگ فارسی معین ). آنچه آنرا رشته باشند. (برهان ). (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). ریسیده . ریشته . نعت مفعولی ازرشتن . مغزول . مغزوله . (یادداشت مؤلف ) :
چون آخر رشته این گره بود
این رشته نه رشته پنبه به بود.

نظامی .


- امثال :
رشته ها پنبه شدن : رنج و تعبی باطل و هبا شدن . (امثال و حکم دهخدا ج 2 ص 868).
- رشته کردن ؛ رشتن . ریسیدن : پیر گفت اگر او پاره ای آهن پیش تو اندازد که تو از این آهن رشته کن تا من از این سنگ پیراهن و ازار دوزم چه کنی ؟ (سندبادنامه ص 310).
- رشته ها را پنبه کردن ؛ خنثی کردن کوششها و فعالیتهای کسی . بی اثر گذاشتن زحمات و مساعی کسی . بباد دادن ثمره ٔ تلاش و کوشش یکی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
رشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ) ریسمان . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (برهان ). ریسمان و حبل و رسن . (ناظم الاطباء). تار ابریشمی ...
رشته . [ رَ ت َ / ت ِ ](ن مف ) رُشته . رنگ هشته و رنگ کرده . و رشته به ضم اول هم بدین معنی آمده . (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ...
رشته . [ رُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) رَشته . رنگ هشته و رنگ کرده . (ناظم الاطباء) (از لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از برهان ). و رجو...
رشته /rešte/ ۱. آنچه ریسیده شده؛ مفتول؛ تابیده شده. ۲. چیزهای متصل به هم و متوالی: رشتهٴ کلام. ۳. واحد شمارش اشیای به هم پیوسته، مانند قنات، کوه، و ما...
گونه ای خوراک ایرانی از گروه آش ها که ترکیبی است از نخود، لوبیا، عدس، چغندر قرمز، پیاز داغ، سبزی آش و رشته ی آشی٠ و روی آش نیز مقداری کشک، پیاز داغ، س...
رشته کش . [ رِ ت َ/ ت ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) رشته کشنده . که رشته و نخ را بکشد. || تربیت دهنده . (ناظم الاطباء).
یک رشته . [ ی َ / ی ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) کنایه از موافق . (برهان ). || کنایه از مشورت و موافقت . (آنندراج ) (انجمن آرا). || کنایه از مت...
رشته وار. [ رِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) مانند رشته و به اندازه ٔ رشته . (ناظم الاطباء). به اندازه ٔ یک رشته . (آنندراج ) : تاب خوردم رش...
لازانیا
دوک رشته . [ رِ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) دوک ریسه . (ناظم الاطباء). رجوع به دوک ریسه شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.