رشید
نویسه گردانی:
RŠYD
رشید. [ رَ ] (اِخ ) یا رشیدبن سلیم خوری . اوراست : الرشیدیات ، دیوان شعر، که به سال 1900م . در نیویورک به چاپ رسیده است . (از معجم المطبوعات ج 1).
واژه های همانند
۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
تاته رشید. [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ییلاق بخش حومه ٔ شهرستان سنندج ، 34 هزارگزی شمال خاور سنندج ، 10 هزارگزی شمال شوسه ٔ سنندج به ...
رشید افشار.[ رَ دِ اَ ] (اِخ ) میرزا رشید. از گویندگان بود. رجوع به فرهنگ سخنوران و المآثر و الاَّثار ص 215 شود.
رشید الفاسی . [ رَ دُل ْ ] (اِخ ) یا رشید الفارسی یا رشید الهجری . رجوع به رشید الهجری شود.
رشید الهجری . [ رَ دُل ْ هََ ] (اِخ ) یا رشیدالفارسی ۞ . از صحابه ٔ حضرت رسول (ص ) و از آزادشدگان بنی معاویه بود. در جنگ احدشرکت داشت و از طرف...
رشید همدانی . [ رَ دِ هََ م َ ] (اِخ ) خواجه رشیدالدین فضل اﷲ همدانی . رجوع به رشیدالدین (فضل اﷲبن ...) شود.
رشید کشمیری . [ رَ دِ ک َ ] (اِخ ) مولوی محمد عبدالرشید، فرزند محمدشاه کشمیری . از گویندگان قرن سیزدهم هَ . ق . بود. رجوع به فرهنگ سخنوران و ...
رشید قزوینی . [ رَ دِ ق َزْ ] (اِخ ) جمال الدین رستق . رجوع به جمال الدین و فرهنگ سخنوران شود.
رشید شرتونی . [ رَدِ ش َ ] (اِخ ) رشیدبن عبداﷲبن میخائیل بن الیاس بن خوری شاهین رامی ، معروف به شرتونی . ادیب و منسوب به شرتون از دیه های ...
رشید تبریزی . [ رَ دِ ت َ ] (اِخ ) از تبریزیان عباس آباد اصفهان است . در زرگری و میناکاری بی نظیر و در شعر نیز به اعتقاد خود بی قرین بود. رشید به...
رشید جغتایی . [ رَ دِ ج ُ غ َ ] (اِخ ) رجوع به رشیدخان شود.