رشید
نویسه گردانی:
RŠYD
رشید. [ رَ ] (اِخ ) یا مولی رشید. رشیدبن محمد الشریف بن علی حسنی علوی ، مکنی به ابوالمعز. از پادشاهان دولت سجلماسی در مغرب اقصی است . او در تافیللت به سال 1040 هَ . ق . متولد شد، چون پدرش در سال 1069 هَ . ق . درگذشت مردم با برادر او محمدبن محمد بیعت کردند، رشید با برادر به جنگ پرداخت و اورا در نزدیکی وجدة کشت . پس مردم با وی بیعت کردند. بعد سجلماسیان با او به مخالفت برخاستند ولی رشید آنها را رام و مطیع ساخت و پس از غلبه و گرفتن بیعت ازآنان و چند جنگ مراکش را فتح کرد و در آنجا استقراریافت . وی به لقب امیرالمؤمنین ملقب گردید و به سال 1082 هَ . ق . درگذشت . (از اعلام زرکلی چ جدید ج 3). ورجوع به رشیدالدین شریف و معجم المطبوعات ج 1 شود.
واژه های همانند
۶۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
رشید کازرونی . [ رَ دِزِ ] (اِخ ) یا رشیدی کازرونی . رجوع به رشیدی کازرونی و نگارستان سخن ص 31 و روز روشن ص 243 و 244 و فارسنامه ٔ ناصری ج 2 ...
رشید بخارایی . [ رَ دِ ب ُ ] (اِخ ) قاضی میرعنایت اﷲ. از گویندگان قرن سیزدهم هَ . ق . بود. رجوع به فرهنگ سخنوران و تذکره ٔ قاری صص 123 - 126 ش...
رشید الخلیفه . [ رَ دُل ْ خ َ ف َ ] (اِخ ) هارون الرشید، خلیفه ٔ نامی عباسی . رجوع به رشید و هارون و فهرست القفطی و الجماهر ص 58، 61، 62، 65، 6...
رشید الدحداح . [رَ دُدْ دَ ] (اِخ ) رشیدبن غالب بن سلام . از فضلای سرشناس مسیحیان لبنان است . تولد رشید در عرامون از دیه های کسروان لبنان بس...
رشید اسفزاری . [ رَ دِ اِ ف َ ] (اِخ ) یا رشیدالدین اسفزاری . رجوع به رشیدالدین (اسفزاری ) و فرهنگ سخنوران شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
اصحاب رشید طوسی . [ اَ ب ِ رَ دِ ] (اِخ ) پیروان رشید طوسی بودند که در اصل از ثعالبه بشمار میرفتند و آنها را عشریه نیز میخواندندو علت انشعاب ...