رض
نویسه گردانی:
RḌ
رض . [ رَض ض ] (ع اِ) خرمایی که بکوبند و از خسته [هسته ] پاک کرده در شیر تر نهند، یا عام است . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). خرمای کوفته و در شیر آغشته . (از مهذب الاسماء). || خرما و شیر بهم آمیخته . (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
رض . [ رَ ] (علامت اختصاری ) رمز است از رضی اﷲ عنه . مخفف رضی اﷲ عنه در کتابت ، و رضی اﷲ عنه خوانده می شود. (یادداشت مؤلف ). رضی اﷲ عنه یا...
رض . [ رَض ض ] (ع مص ) کوفتن و ریزه کردن . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). خرد کردن . شکستن . (یادداشت مؤلف ). کو...
رض . [ رَ ضِن ْ ] (ع ص ) رجل رض ؛ مرد خشنود. ج ، رضون . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
غ-رض . [ غ َ ] (ع اِ) پیش بند شتر مانند تنگ زین را. ج ، غُروض ، اغراض . (منتهی الارب ) (آنندراج ). الغرض للرحل کالحزام للسرج . (اقرب الموارد)....
غ-رض . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غُرضة. (اقرب الموارد) (المنجد). غُرُض . (اقرب الموارد). رجوع به غرضة شود.
رذ. [ رَذذ ] (ع مص ) باریدن باران نرم و ریزه و یا باران پیوسته ٔ ریزه که به غبار ماند.(آنندراج ) (ناظم الاطباء). رَذاذ. (از اقرب الموارد). ...
رذ. [ رَذذ ] (اِخ ) دیهی است در ماسبذان در نزدیکی بندنیجین . قبر مهدی خلیفه در این دیه است . (از معجم البلدان ). و رجوع به رذوالراق شود.
رز. [ رَ ] (اِ) ۞ درخت انگور. (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ص 6) (برهان ) (فرهنگ فارسی معین ). تاک مو. ج ، ر...
رز. [ رُ ] (فرانسوی ، اِ) ۞ گُل سرخ . گُل محمدی . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به دو کلمه ٔ بالا شود.
رز. [ رِ ] (نف مرخم )مخفف ریز. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ) (از فرهنگ جهانگیری ). مخفف ریز و ریزنده . (ناظم الاطباء). مخفف ر...