رضا
نویسه گردانی:
RḌA
رضا. [ رِ ] (اِخ ) یا رضا واعظهمدانی ، حاجی میرزا رضا واعظ همدانی پسر حاجی میرزاعلی نقی . یکی از مشایخ ارشاد و نوه ٔ حاجی ملا رضا متخلص به کوثر از مشایخ نامی عهد فتحعلی شاه بود که یکی از وعاظ نامی و بانفوذ تهران در اواخر دوره ٔ ناصرالدین شاه بشمار است و در اغلب مجالس وعظ و روضه ٔ آن عصرحتماً یکی از وعاظ بود که رجال و درباریان و تقریباً همه ٔ خواص و عوام با اشتیاق در پای منبر او گرد می آمدند. او در سخنوری تعبیرات خاصی داشت و در آخر عمرخود در مجالس وعظ بغایت نزدیک بودن ظهور امام زمان را تصریح می کرد و می گفت که بسیاری از حاضرین مجلس آن حضرت را درک خواهند کرد. وی روز پنجشنبه چهاردهم ربیعالاول 1318 هَ . ق . در تهران درگذشت و در زاویه ٔ حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد. (از وفیات معاصرین به قلم محمد قزوینی ، مجله ٔ یادگار سال 3 شماره ٔ 10).
واژه های همانند
۱۱۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
رضع. [ رَ ض ِ ] (ع اِ) رَضَع. رِضَع. به معنی رَضَع است . (از ناظم الاطباء). اسم است از رَضُعَ. (از اقرب الموارد). رجوع به رَضَع. در معنی اسمی...
رضع. [ رَ ض َ ] (ع اِ) رَضَع. رَضِع. به معنی رَضَع است . (از منتهی الارب ). رجوع به رَضَع شود.
رضع. [ رُ ض ُ ] (ع ص ) ج ِ رضیع. (از ناظم الاطباء). رجوع به رضیع شود. || ج ِ رَضِع. (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به رَضِع شود.
رضع. [ رُض ْ ض َ ] (ع ص ) ج ِ راضع. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به راضع شود.